درباره دوره جوانی آتش اصفهان نوشتهاند که وی در آن دوران به شغل زنجیرهبافی مشغول بوده و در گلدوزی دستی و یراقدوزی مهارت داشته است.
آتش تا سال ۱۳۳۰ هجری مشغول به همین پیشه بوده و پس از چندی که ثروت و مکنتی بههم رسانید، به تجارت و داد و ستد اشتغال جست و تا آخر عمر در این کار بود.
او در سالهای پایانی عمرش دو دواخانه با نامهای آتش و اتحادیه در نزدیک چارسوق تأسیس کرد، که فرزندانش همچنان در این داروخانهها مشغولند و اعتبار و کسوتی کسب کردهاند.
این شاعر شکر سخن اهل ادب و شعر، در سرای نو که در آن دوران محل جمعی از هنرمندان اصفهان بود، تردد داشت و درهمان محل با شعرا، ادبا و ارباب ذوق مصاحبت و معاشرت میکرد.
دکه او محفل ارباب ذوق و حال و مجمع اصحاب فضل و کمال بود, شعرای اصفهان همچون آشفته، مسکین، پرتو و دهقان به حجره وی رفت و آمد میکردند و دمی را با وی سپری میداشتند.
از همان ایام و تاریخ بود که طبع شعری که در نهاد زندهیاد آتش نهفته بود، انگیخته و چراغ ذوق و قریحه شاعری او به مدد مصاحبت با شاعران و سخن سنجان افروخته شد و اندک اندک، آتش افروزنده از زیر خاکستر به در آمد و انجمن شعرا و گویندگان اصفهان را روشن و گرم ساخت.
از شعرای معاصر و معاشر مرحوم آتش یکی میرزا محمد علی متخلص به رزمی بود که از کوه در افتاد و وفات یافت. و دیگر مرحوم سید عبدالرسول بزمی و دیگر میرزا ابوالقاسم ذوقی، برادر حاجی محمد کاظم غمگین که دیوان او را مرحوم غمگین به طبع رسانید. دیگر نیز میرزا عباس فائض و دیگر میرزا حسین خان ثمر که از شاگردان و پروردگان دهقان سامانی بود.
آتش غزل سرا بوده و به قصیده، مسمط و دیگر انواع شعر چندان رغبتی نداشت و در غزلسرایی باریک طبع و نازک خیال بود؛ او با اندیشههای دقیق مضامین تازه پیدا میکرد، در مطایبه گویی نیز طبعی شیرین داشت و در شاعری متمایل به سبک هندی و پیرو کلیم و صائب تبریزی بود. چنانچه خود میسراید:
اگرچه اهل سخن در عراق بسیار است / به سبک صائب تبریزی آشنا شدهام
وی همچنین در باب مقام و مرتبت خویش گوید:
غیر سعدی که خالق سخن است / بینوا (آتشا) نیست ثانیت دگری
و همچنین است:
عجب ز حالت قومی که خون طفل یتیم / خورند و روی گلیمش نمیکنند نماز
چو خامه این غزل تازه آتشا بنوشت / رسید نامه سعدی بگوشم از شیراز
در جایی و محفلی دیگر:
آتشا شیخ سخن سنج اگر زنده شود / آورد کی ز غزل طاقت میدان ترا
و نیز:
ز شعر دلکش آتش چنان طرب خیزد / که حال رقص دهد، کوه پای برجارا
قبر آتش در تخت فولاد اصفهان در تکیه ملامهدی جوبارهای در ضلع غربی در اطاق مخصوصی واقع است و ماده تاریخی را که عبدالوهاب گلشن ایرانپور اصفهانی، مدیر روزنامه اختر مسعود ساخته روی سنگ قدر حجاری کردهاند و عبارت سنگ لوح به این شرح است:
«یگانه بلبل غزلسرای باغ سخن، مرحوم آقامیرزا حسن متخلص به آتش فرزند مرحوم میرزاآقا در ۶۵ سالگی، در بیستم آذرماه ۱۳۰۹ از نغمه سرایی دم فروبست و خاموش شد؛ فی سنه ۲۱ رجب سنه ۱۳۴۹»
آتش که از او گرم دل اهل سخن بود / شد سرد، فرو هشت از این غمکده پا را
چون دید که فانی بود این خانه ویران / طی کرد به یک گام زدن ملک بقا را
زد خیمه بهگلزار جنان نزد پیمبر / تا آنکه برویش نگرد روی خدا را
در سایه طوبی بنشست و لب کوثر / بنمود برون از دل خود رنج و عنا را
شد همدم پیغمبر و داماد و دو سبطش / بگرفت ببر پنج تن آب عبا را
از آب برون آمد و در خاک فرو رفت / خاموش شد و کرد رها، دار فنا را
آنگاه که در خاک سپردند چو گنجش / آن گوهر یکدانه پرقدر و بها را
زد آه ز دل آتش گلشن و گفت از پی تاریخ / یاد اجل افکند بر آب آتش ما را
شاعران اصفهان نیز در مرثیه و ماده تاریخ وفات آتش، قصاید و قطعات مختصر و مفصل ساختند که در دو شماره روزنامه گیتی نمای آن دوره، درج شده است.
فصل اصلی این کتاب سرودهها، قصاید و غرلیات آتش را شامل میشود و نخستین ابیات اشعاری در تغزل و گریز به مدح اسدالله الغالب علی ابن ابیطالب (ع) است که سرود: «گر به خورشید جهانتاب به دقت نگری / قرص نانی است که مقبول لب خان تو نیست»
در ادامه در مدح حضرت مهدی (عج) دیگر بزرگان دین و مذهب هم سرودههایی به نظم درآورده است که حکایت از دینمداری و تدین شاعر دارد.
ماندهام در قفس و هم نفسی نیست مرا / میکنم هر چه فغان، دادرسی نیست مرا
منم آن مرغ گرفتار که از تنگدلی / سر پرواز به قدر مگسی نیست مرا
منم آن برق جهانسوز که از شدت رحم / طاقت سوختن خار و خسی نیست مرا
ترک معشوق نجوید پس از مرگ ز من / عاشقی پیشه چو هر بوالهسوی نیست مرا
من و تنهایی و فریاد دل و وادی عشق / حاجت قافلهای و جرسی نیست مرا
هر کسی کین مرا جست به آن زلف قسم / که به دل یکسر مو کینه کسی نیست مرا
در نظرگه قد و گه زلف و گهی چهره او / لحظهای نیست که در دل هوسی نیست مرا
آتشا فصل خزان شاد از آنم که مکان / در گل و لاله بقدر قفسی نیست مرا
زندگانی و زندگی، عشق، شراب، چشم، محبت، گل، باغ، نماز، خیال، عمر، جان، آفتاب، فلک، شب، غم، روزگار، روان، چرخ، خاک، زلف و جام از جمله واژگان پرتکرار آتش اصفهانی در دیوان اشعارش هستند؛ و همچنان که نوشتیم و گفتیم، آتش و آتشا دو واژه دیگری هستند، که در اکثر اشعار این شاعر اصفهان کهن به چشم میخورند و خودنمایی میکنند.
اشعار و ابیات پایانی مربوط به مدح اهل بیت و کربلا و محرم حسینی است؛ و همچنین شاعر در مدح علامه مجلسی نیز، ابیاتی چند به یادگار سروده و در کتابش مکتوب کرده است.
کتاب حاضر در ۲۸۰ صفحه توسط چاپ خائفی، سالها قبل منتشر شده و امروز از هم این اهل ذوقند که با بازخوانی این دیوان منظوم باز هم یاد و نام آتش و سرودههایش را به خاطرات امروزمان میافزایند و زنده میدارند.
یادداشت از: محمود افشاری، خبرنگار ایمنا
کد خبر 694084
برچسب : نویسنده : semirooma بازدید : 76