وقتی هم گفتیم که بهتر از شماری از کتابها را به دیگر شهرها بفرستید پاسخ داد: در باغ تاریخی فین مسافران زیادی که برای تفریح و تفرج میآیند، کتابهایم را ده تا ده تا میخرند! او بعدها به واسطه مسافرت و سفر، کتابهایش را به بلاد دیگر برد و فروخت.
وی در دومین جلد کتاب خود اشعاری جدیتر و به دورتر از طنز و هزل، سروده و به قول خودش «آش این مرتبه چربی دارد.»
در این کتاب برخلاف کتاب اول، پندوارهها و اشعار ادبی بر مطایبات و مناقب میچربد و گویا در زمان نگارش اشعار این کتاب، شاعر بیم این داشته که همچون جلد اول فروش نکند و بایکوت شود.
چرا که در زمان خرید کتاب نخست خریداران گفته بودند اگر متاع خنده در دکان شعرت نداشتی، بیخود پولمان را حرام نمیکردیم!
در اینجا است که شاعر با خودش میگوید: این اشعار کمی حسابیترند، پس به یقین آدمهای حسابیتری آنها را خواهند خرید.
در باب معرفی شاعر این مجموعه کهن نوشتهاند که وی متولد سال ۱۳۰۰ خورشیدی است؛ در حالی که موی سپید و خطوط فراوان چهرهاش، قول شناسنامه را دروغ میداند، هر چند دل جوان و روح بُرنای شاعر هم گفتار شناسنامه را تکذیب میکند.
در خصوص ازدواج و تعدد فرزندان شاعر جملاتی کهن نوشت در کتاب جای دارد، از جمله اینکه سید ما دو مرتبه طوق معروف بر گردن آویخته و از دو همسر خود، صاحب ۲۶ اولاد شده است.
۱۱ تن از اولادش فوت کردند و ۱۵ تن دیگر در قید حیات هستند و چنان که خود میگوید: خیام اگر خرج مرا در بر داشت / اولاد پسر نُه تن و شش دختر داشت.
ای برده از دلم همه صبر و قرارها / یاد تو شمع محفل شبزندهدارها
با نظم توست همه عرض برین به پا / با رسم تو تغیر لیل و نهارها
دست قدیر توست که سامان دهد همی / بر وضع زندگانی و بر جمله کارها
وقف تو جان و زندگی ماست امر کن / جان بر کفند جمله این جاننثارها
چون اعتبار خویشتن از دست دادهام / ما را به دره تو بود اعتبارها
بر دین و بر پیمبر و بر اولیای تو / هر دم کنیم از دل و جان افتخارها
با نور معرفت که از انوار پاک توست / باری جلا بده به دل چشمانتظارها
در قلب سنگ روزی مخلوق میدهی / یکسان فقیر نزد و تو و مالدارها
سید رضای نوش آباد کاشان در شعر عشق باطن میگوید:
بشنوا ز من پندی ای رهوار عشق / از دغلبازان نیاید کار عشق
گر تویی عاشق بسوز و دم مزن / مصحف عشق از هوس بر هم مزن
اما سروده «رنج دهقان» در صفحه ۶۱ کتاب حاضر، حکایت کشاورز و زارع زحمت کش دیروز و امروز است و یکی دو بیت آن بسی دلنشین است.
زمین از خرمی بار دگر چون باغ رضوان شد / مصفا باغ و بر امروز از باران نیسان شد
گل سوری زده تخت زمرد گوشه گلزار / معطر جویبار و دشت و در از بوی ریحان شد
یا در بهاریهای خرم و جانفزا میسراید:
خیمه زد بر دشت زیبا دختر فصل بهاران / مِی بزن خندان و خرم در حریم لالهزاران
ابر میگرید ز بعد خنده بر جهانسوز / زینت گیسوی خود کن اشک مروارید باران
شاعر عناصری همچون آتش و دریا و سکوت و سخن را به زیبایی به هم دوخته و یک رباعی دل ربا سروده است:
با آنکه دلی به سان دریاست مرا / در آتش هجر آن صنم جاست مرا
لب را اگر از سخن فرو میبندم / در بی سخنی هزار آواست مرا
کتاب حاضر را آقای فرهنگ در ۲۵۰ صفحه نوشته و شاعر در خاتمه در تکریم خطاط کتابش هم چند بیتی را تقدیم او کرده است.
محمود افشاری، خبرنگار ایمنا
برچسب : نویسنده : semirooma بازدید : 25